پارت ۳

میدوریا... ما.‌. هق
و گریه الکی
میدوریا شوکه آروم نگاهش رو رو به جسد جعلی برد
یکی از نارنجک های باکوگو
و یه عالمه خون و
موهای طلایی خونی
کتاب از دستش افتاد
چشماش گشاد تر از این نمی‌شدن
آروم جلو رفت و با یه حالت شکه بالا سر جسد وایساد
کیریشیما
_ما نمی‌دونیم چجوری.... هق .... این جوری شد
کتاب از دست می‌دوریا‌ افتاد
لبای پایینیش‌ می‌لرزیدن
_کا....چان....
یهو با تمام وجود زجه زد
_کاچانننننننننمممممنممنننننن
و خودش رو رو جسد انداخت‌ و گریه کرد
_کاچانننننن....هق.... بهم بگو این یه کابوسه.... من... دارم ...هق........ فقط یه کابوس وحشتناک می ..... بینم..... همین ....هق
دیدگاه ها (۲)

پارت ۴

آخر

پارت ۲

باکودکو پارت ۱ جدیدد

پ ۷

خببب قرعه کشی کردن و گروه اول= تودوروکی باکوگو میدوریا(قابل ...

بیب من برمیگردمپارت: 87پیش قبر مامان بزرگ یه درخت بود به اون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط